.................کاش میشد
کاش می توا نستم با دستانی که محکوم به نوشتنند
تنهاییم ،دلتنگیم و سکوت سرد فاصله ها را برایت نقاشی کنم
کاش می توانستی شب هنگام با بالهای شیشه ای خیالت
تا رویاهای شکستنی خیالم پرواز کنی
دستانم را بگیری و تا ته زمان با من سخن گویی
کاش می دانستی هر شب در تکرار لحظه هاخسته از سکوتی بی انتها
با ماه ، با ستاره از تو می گویم
کاش می دانستی در نبودن هایت به جای تو، برای شب بو ها قاصدکها
و یاس های دلتنگ حیاط شعر می خوانم در انتظارت می مانم تا یخ های زمان ذوب شود
تا پرستوها به پرواز در آیند
یکشنبه 27 خرداد 1391 - 4:35:34 PM